بی فرمی، فیگوراسیون، سیاست؛ ژرژ باتای و تاریخ هنر

360,000 تومان

مهلت ثبت‌نام
1402/06/02
تاریخ شروع
1402/06/04
استاد
رامین اعلایی

بی فرمی، فیگوراسیون، سیاست؛ ژرژ باتای و تاریخ هنر

دپارتمان بینارشته ای آکادمی شمسه

مدرس : استاد رامین اعلایی

ژرژ باتای در غالب آثارش به‌دنبال تجربه‌هایی انسانی‌ای بود که سرحدات اندیشه را فاش می‌کنند، تجربه‌هایی از سنخِ قهقهه، عشق اروتیک، قربانی‌کردن، اتحاد عرفانی و بی‌فرمی (formlessness). مواردی که درواقع تن به بازنمایی در قلمروِ زبان نمی‌دهند.

باتای در پی آن بود که این تجربه‌ها را برجسته سازد، تجربه‌هایی که از وجود فی‌نفسه فراتر می‌روند و خود را در هم می‌شکنند. نزد او همین تجربه‌ها هستند که نسبت‌ها را، با اجبارِ خویشتن به گشودگی در برابر دیگران، ممکن می‌سازند. این تلاشیِ خویشتن، در واقع، نوعی استعلا و وَراروی است، استعلایی که البته نسبتی با عرفان‌گرایی مبهم و حقایق محقر آن ندارد.

برای مثال باتای، در «درباره‌ی نیچه»، مصلوب‌شدن مسیح را کنش رادیکال ارتباط‌گیری می‌داند: تقطیعِ خودکار، امر الهی که باب همدلی را به روی همه‌ی انسان‌ها باز می‌کند. او زمانی، در صورت‌بندی بی‌فرمیِ مدنظرش، نوشته بود: «بی‌فرم صرفاً صفتی دارای معنا نیست، بلکه مفهومی‌ست برای فرو ریختنِ چیزها در جهان، جهانی که عموماً سبب می‌شود هر چیزی فرم خودش را داشته باشد.» و مسئله دقیقاً همین بود: تن‌نسپردن به سبب‌ها، سبب‌هایی که لباس فرم را به تن چیزها می‌کردند، و، ازاین‌رو، امکان بازنمودگی با زبان را مهیا می‌ساختند.

باتای در سال 1925، زمانی که هنوز در جرگه‌ی سوررئالیست‌ها بود، کوشید این بی‌فرمی، این تجربه‌ی دیگر را در قالب نقاشی نشان دهد: طرح‌هایی بی‌معنا، بی‌‌صورت و پوچ که قرار بود نشان دهند چیزی از جهان را بازنمایی نکرده‌اند، بلکه صرفاً نقاشی‌اند. گرچه نهایتاً متوجه شد که حتی مطالبه‌ی نقاشی برای نمایش دادنِ بی‌فرمی هم حرکت در سرحدات جهانی است که از شکل و فرم اشباع شده است. یعنی اینکه نقاشی و کلاً هنر ممکن نیست با جهان بی‌ارتباط باشد و از خود فراتر برود، حال آنکه باتای در جست‌وجوی فروپاشاندنِ خود بود.

بعدها روزالیند کراوس، منتقد هنر ی شناخته‌شده‌ی آمریکایی، در کتاب «بی‌فرم»، با کمک گرفتن از مفهوم بی‌فرمی باتای، کوشید بازه‌ای تاریخی از مدرنیسم را نقد کند و با بازتعریفِ عمل‌گرایانه‌ی این مفهوم، خواست در حد امکان رسمی‌سازی‌های هنر قرن بیستم را باطل سازد. درواقع، کاری که کراوس در این کتاب انجام داد بازخوانی بخشی از تاریخ هنر بود به میانجی‌گری مفهوم بی‌فرمی باتای: کاری شگرف و جسورانه که بالاخره پس از سال‌ها، جریان نقادی هنر را با آن فیلسوف بدنام آشتی داد.

درهرحال، آنچه در این دوره‌ی پیش رو مورد بحث و گفت‌وشنید قرار خواهد گرفت تلاش برای درکِ حسیکِ مفهوم بی‌فرمی به مدد نقاشی‌های فرانسیس بیکن و چیدمان‌های توماس هیرشهورن است، دو هنرمند که خواسته یا ناخواسته، با خلقِ آثاری بی‌فرم، شیفتگی عمیق انسان به ویرانی و خشونت را بیان کرده‌اند.